بهرام افشاری و سروش طاهری در تور آمریکای شمالی با «چه کسی جوجه‌تیغی را کشت؟» فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون (۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) + زمان پخش مدیر پخش شبکه یک صداوسیما عزل شد| اعلام جرم علیه ۸ نفر چهره ماندگار | درباره جلال‌الدین معیریان، بنیان‌گذار چهره‌پردازی کلاسیک ایران سایه مات خندوانه | نگاهی به برنامه ۱۰۰۱ و انتظارات برآورده نشده آن گفت‌وگو با استادان دانشگاه‌های مشهد به‌مناسبت روز ملی معماری پرورده آفتاب ایران | مختصری در احوال و آثار شیخ بهایی روایتی سینمایی از یک قهرمان | گفتگو با عوامل فیلم سینمایی صیاد انتشار فراخوان جشنواره بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان تفلیس آغاز اکران انیمیشن رویاشهر در سینما آیا نویسندگان پرفروش آینده دنیا باید ستاره فضای مجازی باشند؟ جایزه یک عمر دستاورد موسسه فیلم آمریکا برای فرانسیس فورد کوپولا فیلم کوتاه داستانی «جای خالی» در جشنواره ایتالیایی برنامه‌های رادیو به مناسبت سالروز شهادت امام‌جعفرصادق(ع) + زمان پخش اکران سیار انیمیشن «رؤیاشهر» در شهر‌های فاقد سینما درگذشت پاپ تماشاگران «مجمع کاردینال‌ها» را چند برابر کرد صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ حضور دیوید کراننبرگ در فیلم «آماده یا نه ۲»
سرخط خبرها

حکایت مرد تن لش و گُنده غول‌های بیابان

  • کد خبر: ۲۴۰۴۴۵
  • ۰۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۹
حکایت مرد تن لش و گُنده غول‌های بیابان
در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های ناحیه مرکزی، مردی زندگی می‌کرد که تنبل و تن لش و بیکار و بیعار بود و در تمام طول روز می‌خوابید و خوابش هم خیلی سنگین بود و شب‌ها نیز با رفقایش به الواطی مشغول می‌شد و خرجش را زن و بچه اش می‌دادند.

در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های ناحیه مرکزی، مردی زندگی می‌کرد که تنبل و تن لش و بیکار و بیعار بود و در تمام طول روز می‌خوابید و خوابش هم خیلی سنگین بود و شب‌ها نیز با رفقایش به الواطی مشغول می‌شد و خرجش را زن و بچه اش می‌دادند.

روزی زن و بچه اش که از تنبلی و تن لشی و بیکاری و بیعاری وی به ستوه آمده بودند، وقتی مرد خواب بود او را سوار خر کردند و خر را سوار وانت کردند و به بیابان بردند و در وسط بیابان ول کردند و به خانه برگشتند.

ساعتی بعد مرد از خواب بیدار شد و خود را در وسط بیابان دید. نخست تعجب کرد و سپس ناراحت شد، اما از آنجا که واقعا بیعار بود، دایورت کرد و تصمیم گرفت به گشت و گذار در بیابان بپردازد. در راه به جسدی رسید که در بیابان رها شده بود.
مرد که از راه رفتن و گشت و گذار خسته شده بود تصمیم گرفت بخوابد، اما برای اینکه کسی مزاحمش نشود روی مقوا نوشت «کاری به کار من نداشته باشید وگرنه مث این، شما را هم می‌کشم» و کنار جسد گذاشت و خوابید.

ساعتی بعد یک غول بیابان که از آنجا رد می‌شد مرد را دید و تصمیم گرفت او را بچاپد، اما وقتی چشمش به نوشته روی مقوا افتاد ترسید و به نزد رئیس غول‌ها برگشت و ماجرا را تعریف کرد و گفت مردی در بیابان خوابیده که قاتل و جنایتکار است و یک نفر را کشته و بدون اینکه از قانون و افشاگری رسانه‌ها بترسد کنار وی خوابیده است.

رئیس غول‌ها تنی چند از گنده غول‌های دیگر را فرستاد تا مرد را بگیرند و بیاورند. غول‌ها رفتند و مرد را در حالی که خوابیده بود برداشتند و به مقر غول‌ها آوردند.
مرد وقتی بیدار شد، دید که در بین غول‌های بیابانی گرفتار شده است. از ترس از جا بلند شد و دوید و درختی را گرفت که از آن بالا برود، اما درخت پوسیده بود و همین که مرد آن را گرفت از جا کنده شد.

غول‌ها وقتی دیدند مرد این قدر زور دارد که درخت را از جا در می‌آورد، پا به فرار گذاشتند و در بیابان پراکنده شدند. مرد نیز پول‌ها و جواهراتی را که غول‌ها از مردم دزدیده بودند برداشت و سوار یکی از اسب‌های آن‌ها شد و به شهر برگشت.

وی با سرمایه‌ای که به دست آورده بود یک برج و یک ویلای بزرگ و چندین ماشین لوکس خرید و به آغوش گرم خانواده بازگشت و تبدیل به همسری مهربان و پدری دل سوز شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->