صنعتِ سرگرمی سوءاستفاده از تجهیزات نظامی است! اعلام آمادگی رضا رشیدپور برای اجرای برنامه در تلویزیون پاسخ گویی به افکار عمومی، رسالت خبرنگاری بحران صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۴ واکنش امیر جدیدی به جنایات اسرائیل: بمیرم برایت وطن + عکس جشن منتقدان سینما به تعویق افتاد «صالح بایرامی» گرافیست مطبوعاتی، در حمله اسرائیل به خاک ایران شهید شد بیانیه ۱۰۰ هنرمند پیشکسوت در پی محکومیت تجاوز اسرائیل به ایران «محمد کاسبی: هر جوان یل ایرانی آماده مقابله با دشمن است تعطیلی خانه هنرمندان ایران تا اطلاع ثانوی (۲۵ خرداد ۱۴۰۴) خوراک پمپ‌بنزینی برای دشمن فراهم نکنیم گذری بر واکنش گسترده اهالی هنر مشهد و کشور به حملات اسرائیل به ایران | ققنوس، داستان نیست؛ ماییم! هنرمندان، سربازان خط مقدم در جنگ روانی دشمن صدور پروانه نمایش برای ۲ فیلم جدید واکنش آرمان گرشاسبی به حمله اسرائیل با انتشار بخش‌هایی از یک کنسرت قدیمی + فیلم اقدام خیرخواهانه یک گالری هنری در مشهد برای پناه‌دادن به شهروندان درگیر با حمله اسرائیل
سرخط خبرها

حکایت مرد تن لش و گُنده غول‌های بیابان

  • کد خبر: ۲۴۰۴۴۵
  • ۰۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۹
حکایت مرد تن لش و گُنده غول‌های بیابان
در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های ناحیه مرکزی، مردی زندگی می‌کرد که تنبل و تن لش و بیکار و بیعار بود و در تمام طول روز می‌خوابید و خوابش هم خیلی سنگین بود و شب‌ها نیز با رفقایش به الواطی مشغول می‌شد و خرجش را زن و بچه اش می‌دادند.

در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های ناحیه مرکزی، مردی زندگی می‌کرد که تنبل و تن لش و بیکار و بیعار بود و در تمام طول روز می‌خوابید و خوابش هم خیلی سنگین بود و شب‌ها نیز با رفقایش به الواطی مشغول می‌شد و خرجش را زن و بچه اش می‌دادند.

روزی زن و بچه اش که از تنبلی و تن لشی و بیکاری و بیعاری وی به ستوه آمده بودند، وقتی مرد خواب بود او را سوار خر کردند و خر را سوار وانت کردند و به بیابان بردند و در وسط بیابان ول کردند و به خانه برگشتند.

ساعتی بعد مرد از خواب بیدار شد و خود را در وسط بیابان دید. نخست تعجب کرد و سپس ناراحت شد، اما از آنجا که واقعا بیعار بود، دایورت کرد و تصمیم گرفت به گشت و گذار در بیابان بپردازد. در راه به جسدی رسید که در بیابان رها شده بود.
مرد که از راه رفتن و گشت و گذار خسته شده بود تصمیم گرفت بخوابد، اما برای اینکه کسی مزاحمش نشود روی مقوا نوشت «کاری به کار من نداشته باشید وگرنه مث این، شما را هم می‌کشم» و کنار جسد گذاشت و خوابید.

ساعتی بعد یک غول بیابان که از آنجا رد می‌شد مرد را دید و تصمیم گرفت او را بچاپد، اما وقتی چشمش به نوشته روی مقوا افتاد ترسید و به نزد رئیس غول‌ها برگشت و ماجرا را تعریف کرد و گفت مردی در بیابان خوابیده که قاتل و جنایتکار است و یک نفر را کشته و بدون اینکه از قانون و افشاگری رسانه‌ها بترسد کنار وی خوابیده است.

رئیس غول‌ها تنی چند از گنده غول‌های دیگر را فرستاد تا مرد را بگیرند و بیاورند. غول‌ها رفتند و مرد را در حالی که خوابیده بود برداشتند و به مقر غول‌ها آوردند.
مرد وقتی بیدار شد، دید که در بین غول‌های بیابانی گرفتار شده است. از ترس از جا بلند شد و دوید و درختی را گرفت که از آن بالا برود، اما درخت پوسیده بود و همین که مرد آن را گرفت از جا کنده شد.

غول‌ها وقتی دیدند مرد این قدر زور دارد که درخت را از جا در می‌آورد، پا به فرار گذاشتند و در بیابان پراکنده شدند. مرد نیز پول‌ها و جواهراتی را که غول‌ها از مردم دزدیده بودند برداشت و سوار یکی از اسب‌های آن‌ها شد و به شهر برگشت.

وی با سرمایه‌ای که به دست آورده بود یک برج و یک ویلای بزرگ و چندین ماشین لوکس خرید و به آغوش گرم خانواده بازگشت و تبدیل به همسری مهربان و پدری دل سوز شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->