ماجرای حضور «امید شجاعی» در برنامه گل یا پوچ | از کافه تا شهرت «آشوب» فریدون آسرایی نیامده حاشیه‌ساز شد! + عکس اخلاق در هنر | درباره تصمیم بزرگ «عرفان طهماسبی» گزارشی درباره کتاب فروشی‌های سیار در مشهد | ناشران پخته‌خوار، فروشندگان خام‌طمع معرفی رمان «جنگ و صلح» | روح ناآرام تولستوی ۴۴۴ شبانه روز در سفارت «سینمامتروپل» و «سه‌جلد» در راه سینما رمان جدید هاروکی موراکامی در ایران منتشر شد + خلاصه داستان نمایش «قصه‌های مجید» به مناسبت ۱۳ آبان سیما تیرانداز با «سوجان» به تلویزیون می آید + زمان پخش بازپخش «خواب و بیدار» مهدی فخیم زاده از شبکه آی فیلم + زمان پخش گفتگو با «حمید شریف‌زاده»، بازیگر سریال «فاصله‌ها» که قدم در راه کارگردانی گذاشته است | چالش جدید با ورود به سینمای کوتاه «همه‌چی رو می‌دونم» برای شبکه ۳ دوبله شد «هیئت‌منصفه شماره ۲» کلینت ایستوود در راه اسکار جناب‌خان به تلویزیون برمی‌گردد + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳
سرخط خبرها

حکایت مرد تن لش و گُنده غول‌های بیابان

  • کد خبر: ۲۴۰۴۴۵
  • ۰۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۹
حکایت مرد تن لش و گُنده غول‌های بیابان
در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های ناحیه مرکزی، مردی زندگی می‌کرد که تنبل و تن لش و بیکار و بیعار بود و در تمام طول روز می‌خوابید و خوابش هم خیلی سنگین بود و شب‌ها نیز با رفقایش به الواطی مشغول می‌شد و خرجش را زن و بچه اش می‌دادند.

در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های ناحیه مرکزی، مردی زندگی می‌کرد که تنبل و تن لش و بیکار و بیعار بود و در تمام طول روز می‌خوابید و خوابش هم خیلی سنگین بود و شب‌ها نیز با رفقایش به الواطی مشغول می‌شد و خرجش را زن و بچه اش می‌دادند.

روزی زن و بچه اش که از تنبلی و تن لشی و بیکاری و بیعاری وی به ستوه آمده بودند، وقتی مرد خواب بود او را سوار خر کردند و خر را سوار وانت کردند و به بیابان بردند و در وسط بیابان ول کردند و به خانه برگشتند.

ساعتی بعد مرد از خواب بیدار شد و خود را در وسط بیابان دید. نخست تعجب کرد و سپس ناراحت شد، اما از آنجا که واقعا بیعار بود، دایورت کرد و تصمیم گرفت به گشت و گذار در بیابان بپردازد. در راه به جسدی رسید که در بیابان رها شده بود.
مرد که از راه رفتن و گشت و گذار خسته شده بود تصمیم گرفت بخوابد، اما برای اینکه کسی مزاحمش نشود روی مقوا نوشت «کاری به کار من نداشته باشید وگرنه مث این، شما را هم می‌کشم» و کنار جسد گذاشت و خوابید.

ساعتی بعد یک غول بیابان که از آنجا رد می‌شد مرد را دید و تصمیم گرفت او را بچاپد، اما وقتی چشمش به نوشته روی مقوا افتاد ترسید و به نزد رئیس غول‌ها برگشت و ماجرا را تعریف کرد و گفت مردی در بیابان خوابیده که قاتل و جنایتکار است و یک نفر را کشته و بدون اینکه از قانون و افشاگری رسانه‌ها بترسد کنار وی خوابیده است.

رئیس غول‌ها تنی چند از گنده غول‌های دیگر را فرستاد تا مرد را بگیرند و بیاورند. غول‌ها رفتند و مرد را در حالی که خوابیده بود برداشتند و به مقر غول‌ها آوردند.
مرد وقتی بیدار شد، دید که در بین غول‌های بیابانی گرفتار شده است. از ترس از جا بلند شد و دوید و درختی را گرفت که از آن بالا برود، اما درخت پوسیده بود و همین که مرد آن را گرفت از جا کنده شد.

غول‌ها وقتی دیدند مرد این قدر زور دارد که درخت را از جا در می‌آورد، پا به فرار گذاشتند و در بیابان پراکنده شدند. مرد نیز پول‌ها و جواهراتی را که غول‌ها از مردم دزدیده بودند برداشت و سوار یکی از اسب‌های آن‌ها شد و به شهر برگشت.

وی با سرمایه‌ای که به دست آورده بود یک برج و یک ویلای بزرگ و چندین ماشین لوکس خرید و به آغوش گرم خانواده بازگشت و تبدیل به همسری مهربان و پدری دل سوز شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->